کد مطلب:5845 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:126
رقص و موسیقی در حضور پیامبر
برای توجیه نمودن رقص و موسیقی كه در دوران امویان بسیار مشهور شده بود، بخاری [1] 01) از بشر بن مفضل و او از خالد بن ذكوان نقل كرده كه می گوید:
ربیع دختر معوذ بن عفراء گوید: وقتی مجلس عقد من بود، پیامبر وارد شد و همان گونه كه شما نشسته اید، او هم بر فرش من نشست. كنیزكانی داشتیم كه مشغول نواختن بر تار و تنبور بودند و درباره كشته شدن پدرانم در روز بدر نوحه سرایی می كردند كه ناگهان یكی از آنان گفت: و در میان ما پیامبری هست كه از فردا خبر دارد. پس پیامبر فرمود: این سخن را رها كن و شعرهایت را بخوان!!!!
هم چنین بخاری [2] 02) و مسلم [3] 03) از عایشه نقل می كنند كه گفت:
پیامبر بر من وارد شد، در حالی كه دو كنیز نزد من نشسته بودند و مشغول خواندن ترانه ای هیجان انگیز بودند؛ پس او بر رختخواب دراز كشید و رویش را برگرداند. ناگهان ابوبكر وارد شد، با من عصبانی شد و گفت: تنبور شیطان را كنار رسول الله آورده ای؟
پیامبر به او گفت: رهایشان كن! و وقتی او متوجه نبود، به آن دو كنیز اشاره كردم كه بیرون بروند و آن ها بیرون رفتند.
و عایشه گوید:
روز عید بود و سودانی ها مشغول بازی با سپر و خنجر بودند. از رسول الله می پرسیدم كه آیا می شود به آن ها نگریست؟ و می فرمود: مگر میل داری نگاه كنی؟ گفتم: آری! او مرا به پشت خود گرفت، در حالی كه صورتم روی صورتش بود - والعیاذ بالله - و می گفت: فرزندان «رفده» آرامتر! وقتی خسته شدم گفت: كفایت كرد؟ گفتم: آری! گفت: حالا برو!!! [4] 04)
هم چنین بخاری [5] 05) از عایشه نقل می كند كه گفت:
پیامبر مرا در عبای خود پوشانده بود و من به حبشی ها نگاه می كردم كه مشغول بازی در مسجد بودند. و همین طور مرا در بر گرفته بود تا خودم خسته شدم!! پس قدر و ارزش زن كم سن و سالی كه به بازی و لهو خیلی علاقمند است، بدانید!!
مسلم [6] 06) از عایشه نقل می كند كه گفت:
روز عیدی بود كه برخی از حبشی ها آمدند و مشغول رقصیدن در داخل مسجد بودند. پیامبر مرا طلبید. من سرم را روی دوشش گذاشتم و همواره به بازی آن ها می نگریستم و بر همین حال بودم تا وقتی كه خسته شدم و كنار رفتم!!
بخاری [7] 07) از انس بن مالك نقل می كند كه گفت:
پیامبر زن ها و كودكانی را دید كه از مجلس عروسی بازگشته بودند. پیامبر با خرسندی و شتابان آمد و به آن ها گفت: خدا می داند شما محبوبترین مردم نزد من هستید!!
و برای توجیه كردن شراب خواری و مسكرات، ببین كه چه نقل كرده اند!
ربیع دختر معوذ بن عفراء گوید: وقتی مجلس عقد من بود، پیامبر وارد شد و همان گونه كه شما نشسته اید، او هم بر فرش من نشست. كنیزكانی داشتیم كه مشغول نواختن بر تار و تنبور بودند و درباره كشته شدن پدرانم در روز بدر نوحه سرایی می كردند كه ناگهان یكی از آنان گفت: و در میان ما پیامبری هست كه از فردا خبر دارد. پس پیامبر فرمود: این سخن را رها كن و شعرهایت را بخوان!!!!
هم چنین بخاری [2] 02) و مسلم [3] 03) از عایشه نقل می كنند كه گفت:
پیامبر بر من وارد شد، در حالی كه دو كنیز نزد من نشسته بودند و مشغول خواندن ترانه ای هیجان انگیز بودند؛ پس او بر رختخواب دراز كشید و رویش را برگرداند. ناگهان ابوبكر وارد شد، با من عصبانی شد و گفت: تنبور شیطان را كنار رسول الله آورده ای؟
پیامبر به او گفت: رهایشان كن! و وقتی او متوجه نبود، به آن دو كنیز اشاره كردم كه بیرون بروند و آن ها بیرون رفتند.
و عایشه گوید:
روز عید بود و سودانی ها مشغول بازی با سپر و خنجر بودند. از رسول الله می پرسیدم كه آیا می شود به آن ها نگریست؟ و می فرمود: مگر میل داری نگاه كنی؟ گفتم: آری! او مرا به پشت خود گرفت، در حالی كه صورتم روی صورتش بود - والعیاذ بالله - و می گفت: فرزندان «رفده» آرامتر! وقتی خسته شدم گفت: كفایت كرد؟ گفتم: آری! گفت: حالا برو!!! [4] 04)
هم چنین بخاری [5] 05) از عایشه نقل می كند كه گفت:
پیامبر مرا در عبای خود پوشانده بود و من به حبشی ها نگاه می كردم كه مشغول بازی در مسجد بودند. و همین طور مرا در بر گرفته بود تا خودم خسته شدم!! پس قدر و ارزش زن كم سن و سالی كه به بازی و لهو خیلی علاقمند است، بدانید!!
مسلم [6] 06) از عایشه نقل می كند كه گفت:
روز عیدی بود كه برخی از حبشی ها آمدند و مشغول رقصیدن در داخل مسجد بودند. پیامبر مرا طلبید. من سرم را روی دوشش گذاشتم و همواره به بازی آن ها می نگریستم و بر همین حال بودم تا وقتی كه خسته شدم و كنار رفتم!!
بخاری [7] 07) از انس بن مالك نقل می كند كه گفت:
پیامبر زن ها و كودكانی را دید كه از مجلس عروسی بازگشته بودند. پیامبر با خرسندی و شتابان آمد و به آن ها گفت: خدا می داند شما محبوبترین مردم نزد من هستید!!
و برای توجیه كردن شراب خواری و مسكرات، ببین كه چه نقل كرده اند!
[1] صحيح بخاري، كتاب النكاح باب «ضرب الدف في النكاح» ج6، ص137.
[2] صحيح بخاري، كتاب «الجهاد» باب «الدرق».
[3] صحيح مسلم، كتاب «صلاة العيدين».
[4] بخاري، ج2، ص228.
[5] صحيح بخاري، كتاب «النكاح»، باب «نظر المرأه...» ج6، ص159.
[6] صحيح مسلم، كتاب «صلاة العيدين»، باب «الرخصة في اللعب» ج3، ص22.
[7] صحيح بخاري، كتاب «النكاح» باب «ذهاب النساء...» ج6، ص144.